خط دوم پررنگ

سلامی دوباره

سلام جان مادر  بعد از دوماه دوری دوباره آمدم به خانه ات تا برایت بگویم از این دوماه و روزهایی که چگونه گذشت بر من بی تو , حرف برای گفتن زیاد دارم گوش شنوا داری؟؟؟؟ از کجا شزوع کنم؟ از کدامین روز؟ از روزهای پر از تهوع ناشی از مصرف قرص ال دی شروع کنم یا دردهای استخوان سوز روزهای بد بعد از لاپاراسکوپی؟؟؟ بگذار بگویم برایت, از همه چیز بگویم,  از همه ی این روزها ,از هرچه که زودتر به ذهنم خطور کند برایت میگویم  اخرین حرفهایم را وقتی شنیدی که تازه از اصفهان برگشته بودم, و بعد هر روز و هرروز کمتر به خانه ات سرزدم تا شاید بتوانم کمتر به تو فکر کنم, تصمیم گرفتم یادت را در زندگیم کم رنگ کنم همانگونه که تو حضورت را هرروز کم رنگتر...
8 شهريور 1393
1